مکالمه دوتا عاشق باهم متنشو براتون نوشتم بخونید قشنگه
سارا: کی برمیگردی؟
سیا:نمیدونم شاید خیلی زود شایدم هیچ وقت
سارا: پس چرا اومدی؟
سیا: ای محض دلتنگی بدون خداحافظی نمیتونستم برم
سارا: موضوع چیه سیا؟ پدرم به تو چی گفت؟
سیا: نپرس سارا خواهش میکنم نپرس
سارا: پس منم باهات میام
سیا: بچه نشو سارا ستاره بخت من مثل شب سیاهه تو یه عمر تو ناز ونعمت بزرگ شدی ولی من چی؟ ازوقتی چشم وا کردم وبال مادری بودم ک تو خونه مردم کلفتی میکرد
پدرت حق داره اگه منم جای اون بودم دختریرو ک با زحمت بزرگ کردم دو دستی تحویل یه آدم یلاقوا مثل خودم نمیدادم
منو تو وصله ی ناجوریم سارا
سارا: من باید بگم بله ک گفتم دیگه چی میخوای؟
سیا: نمیخوام تو فدای آرزوهای یه آدم دربه در به اسم سیا بشی میفهمی
سارا: پس آرزوهای من چی؟
سیا: بابام همیشه میگفت: آرزوهای آدم مثل برف زمستونه ک با یه آفتاب پاک میشه
سارا: پس ابری باش سیا ابری باش
سیا: میخوای اشکامو دربیاری؟
سارا: مگه تو درنیاوردی؟
سیا:خداحافظ سارا
سارا: سیا صبرکن سیا صبرکن صبرکن سیااااااااصبرکن
نمیدونی چه سخته پیش چشمات از خطر گفتن
نمیدونی چه تلخه آشفونه از سفرگفتن
توازمن سرمیخواهی کویرم ابرمیخواهی
نمیتونم نمیتونم نمیتونم
تومیدونی ک بی تو از غروب جاده دلگیرم چه تقدیری خدایا من چرا بی همسفرمیرم
بزار عاشقترین باشم برای لحظهی آخر
اگرچه بی تومیمیرم نمیمونم نمیمونم
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0